غروب خیس و باران خورده ام بـوی تو را دارد
هـوای خـانـه ی افـسـرده ام بـوی تــو را دارد
فضای سینه ام آلـوده ی بغـضی شد و نشکفـت
گل نشـکـفـتـه ی پـژمـرده ام بـوی تـو را دارد
مـیـان کـوچـه هـا نـام تـو را فـریـاد می کـردم
گلـوی زخم خنـجر خـورده ام بـوی تـو را دارد
چه می شد در میان سینه ام یک لحظه می دیدی
دل تـب کــرده ی آزرده ام بـــوی تــو را دارد
در و دیوار خانه،
تسلیت گفتـنـد و ... فهـمیـدی
هـوای خانـه ی افـســرده ام بـوی تـو را دارد!
------------------------------------------------------
زیبا تر از تو نیست که زیبا تر از منی
باید دعا کنم که از این حیث نشکنی
وقتی تو نیستی به جهان خیره می شوم
از دست می روم ---و--- تو کاری نمی کنی!!!
معلوم نیست هیچ که با من تو دوستی
یا اینکه دلبرانه دراین بین دشمنی؟
این کوچه های بد همه تاریک و مبهمند
دلواپسم که باز نیایی به روشنی
بگذار نشکنم که بیفتد سر زبان
تنها دلیل مردن مردی شکستنی
با جاده های خود به توافق رسیده ام
با جاده های خسته و تاریک و منحنی
با من هزار مرحله دل راه رفته است
تا پر کند به نام تو هر بار دامنی
شرمنده ام به گفته این مردم حقیر
در من هزار جور گناه نگفتنی
بوی تو در حوالی من تاب می خورد
عطری که در تمام جهان می پراکنی
من گوش می دهم به نفس های این سکوت
وقتی نمی نشینی و حرفی نمی زنی
اما خوشم از اینکه تو رد می شوی هنوز
از لابلای هر چه ندارم به روشنی
من میروم--- دوباره خودم را بیاورم
شاید قبول کنی و بگویی که با منی!
------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر ناصر ندیمی- اشعار ناصر ندیمی-شعر-ناصر ندیمی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0