|
|
|
|
|
جمعه 15 خرداد 1394 ساعت 1:20 |
بازدید : 7378 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را
-----------------------------------------------
خواجه در بند نقش ايوان است خانه از پاي بست ويران است در بحور عدم عروض افتاد بحث ما ابلهان در اوزان است فاعلاتن مفاعلن چه كني؟ شعر را طبع و ذوق ميزان است
----------------------------------------------
كس در اين خانه جاودان نزيد ديو بيرون شود سليمان هم بشكافد،پراكند، ريزد بام ها، سقف ها و ايوان هم نه همين خانه فقير فرو اوفتد، بلكه قصر سلطان هم بنماند زمين و آنچه در اوست آسمان و آفتاب تابان هم بشكافند و منفجر گردند زهره و ماه و مهر و كيوان هم مي شود در نوشته چون طومار كوه ها، بحرها، بيابان هم روزي اين دهر گشته است آغاز روزي آخر رسد به پايان هم اين خبرها همين، نه من گويم در حديث آمده است و قرآن هم
-----------------------------------------------
ايران عزيز خانه ماست ميهن، وطن، آشيانه ماست اين خانه شش هزار ساله از ماست به موجب قباله از كورش و اردشير و دارا اين ملك رسيده است ما را...
----------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر حبیب یغمایی ,
اشعار حبیب یغمایی ,
شعر ,
حبیب یغمایی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|