حسین غیاثی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 891
:: باردید دیروز : 731
:: بازدید هفته : 1622
:: بازدید ماه : 6327
:: بازدید سال : 73799
:: بازدید کلی : 2319345

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

حسین غیاثی
پنج شنبه 26 آذر 1394 ساعت 19:42 | بازدید : 32351 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

و رنگ برف تن تو كه در پر قوهاست

دليل كوچ زمستانی پرستوهاست

و آبشــــار بلـند نگــــاه جــــــــاری تـــــو

مسير حركت مستی چشم آهوهاست

بهار عطر تو را مـــی زند بـــه اندامش

عصاره تن تو در گلوی شب بوهاست

به قرمزی لبت هيــچ جای دنيا نيست

خجالت است كه بر روی آلبالوهاست

گل از دهــــان تـــو انگار شهد می نوشد

كه طعم خوب لبت در دهان كندوهاست

پری تـــرين هيجــــان ترنـــج و نارنجــــی

كه بوسه های تو جادوترين جادوهاست

حســــود نيستم اما تحملش سخت است

هميشه سرخی خون تو سهم زالوهاست

---------------------------------------------------

 

بــابـا می گفت سر زا مادرمون گذاشت و رفت

ولی من یادم ِ دس رو سرمون گذاشت و رفت

 جای اینکه زیـــــــــــــــــر بال و پرمون ُ بگیره

بار سنگینی رو بال و پرمون گذاشت و رفت

 وقتی ما با کمک همسایه ها بزرگ شدیم

پسر همسایه با خواهرمون گذاشت و رفت

 بعد رفتیم پیش ِ آخــــــــــوند محل کلاس دین

یه کلاه شرعی ام اون سرمون گذاشت و رفت

 حالا سی سالمه، سی سال ِ خدا رو ندیدم

یه نشونی ام نداد ،کـافرمون گذاشت و رفت

 هنوزم قصـــــــــــــــــــه های کتاب دینی یادمه

که علی خواب بود و پیغمبرمون گذاشت و رفت

 بی بی عصمت می گه ماه دهم خدمتمون

زیدمون حامله شد،اکبرمون گذاشت و رفت

منُ از دادگاه خــــــــــــــــــــــــــــــانواده می برن اوین

گفته:«باردار که شدیم ،شوهرمون گذاشت و رفت»

 حالا من موندم ُ قسطای عقب مونده ی عشق

تنهــــــــــا بودیم یکی تنهاترمون گذاشت و رفت

 دیشبم می خواستیم از دنیای وامونده بریم

نتونستیم،حتی دنیام درمون گذاشت و رفت

------------------------------------------------------------

تهران ولی عصر ترافیک مسخره

بنــز سیاه رنگ متالیک مسخره

با شیشه های دودی و با رینگ نقره ای

یک آدم نجیب ِ رمــــــــــــانتیک مسخره

چشمان مست خیره به دنبال دختریست

دختر کنــــــــار شیشه ی بوتیک مسخره

با گونه های گل به ای و لنز های سبز

قـــــــــــــد بلند و هیکل باریک مسخره

بوق و چـراغ و بعد مسیری همیشگی

یک جای دنج ِ خلوت و نزدیکِ مسخره

مردان گر گرفته و زن های بی دلیل

زیـــــر فشار قدرت تحریک مسخره

هی قهوه می خورند و هی حرف می زنند

آرامش خیالی ِ مـــــــــــــــــــوزیک مسخره

شب از صـدای آه زنی زوزه می کشد

در یک فضای ساکت و تاریک مسخره

بره شکار نیمه شب گرگ می شود

یک گرگ پیر ِ مبتذل ِ شیک مسخره

فردا شروع تازه،یک سوژه ی جدید

تهران ،ولی عصـر، ترافیک مسخره

 




:: برچسب‌ها: شعر حسین غیاثی , اشعار حسین غیاثی , شعر , حسین غیاثی ,
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
سیندرلا در تاریخ : 1394/10/14/1 - - گفته است :
چطوری یا نه؟

/weblog/file/img/m.jpg
لیدا در تاریخ : 1394/9/29/7 - - گفته است :
من آماده تبادل لینک هستم، اون هم با پیجی که در صفحه اول گوگل هست...منتظرم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: