فريدون‏


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 527
:: باردید دیروز : 151
:: بازدید هفته : 718
:: بازدید ماه : 1766
:: بازدید سال : 69238
:: بازدید کلی : 2314784

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

فريدون‏
دو شنبه 14 ارديبهشت 1394 ساعت 22:16 | بازدید : 45238 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

فريدون چو شد بر جهان كامگار

ندانست جز خويشتن شهريار

برسم كيان تاج و تخت مهى

بياراست با كاخ شاهنشهى‏

بروز خجسته سر مهر ماه

بسر بر نهاد آن كيانى كلاه‏

زمانه بى‏اندوه گشت از بدى

گرفتند هر كس ره ايزدى‏

دل از داوريها بپرداختند

بآيين يكى جشن نو ساختند

نشستند فرزانگان شادكام

گرفتند هر يك ز ياقوت جام‏

مى‏ء روشن و چهره شاه نو

جهان نو ز داد و سر ماه نو

بفرمود تا آتش افروختند

همه عنبر و زعفران سوختند

پرستيدن مهرگان دين اوست

تن آسائى و خوردن آيين اوست‏

اگر يادگارست از و ماه مهر

بكوش و برنج ايچ منماى چهر

و را بد جهان ساليان پانصد

نيفكند يك روز بنياد بد

جهان چون برو بر نماد اى پسر

تو نيز آز مپرست و اندوه مخور

نماند چنين دان جهان بر كسى

در و شادكامى نيابى بسى‏

فرانك نه آگاه بد زين نهان

كه فرزند او شاه شد بر جهان‏

ز ضحاك شد تخت شاهى تهى

سر آمد برو روزگار مهى‏

پس آگاهى آمد ز فرخ پسر

بمادر كه فرزند شد تاجور

نيايش كنان شد سرو تن بشست

بپيش جهان داور آمد نخست‏

نهاد آن سرش پست بر خاك بر

همى خواند نفرين بضحاك بر

همى آفرين خواند بر كردگار

بر آن شادمان گردش روزگار

و زان پس كسى را كه بودش نياز

همى داشت روز بد خويش راز

نهانش نوا كرد و كس را نگفت

همان راز او داشت اندر نهفت‏

يكى هفته زين گونه بخشيد چيز

چنان شد كه درويش نشناخت نيز

دگر هفته مر بزم را كرد ساز

مهانى كه بودند گردن‏فراز

بياراست چون بوستان خان خويش

مهان را همه كرد مهمان خويش‏

و زان پس همه گنج آراسته

فراز آوريده نهان خواسته‏

همان گنجها را گشادن گرفت

نهاده همه راى دادن گرفت‏

گشادن در گنج را گاه ديد

درم خوار شد چون پسر شاه ديد

همان جامه و گوهر شاهوار

همان اسپ تازى بزرين عذار

همان جوشن و خود و زوپين و تيغ

كلاه و كمر هم نبودش دريغ‏

همه خواسته بر شتر بار كرد

دل پاك سوى جهاندار كرد

فرستاد نزديك فرزند چيز

زبانى پر از آفرين داشت نيز

چو آن خواسته ديد شاه زمين

بپذرفت و بر مام كرد آفرين‏

بزرگان لشگر چو بشناختند

بر شهريار جهان تاختند

كه اى شاه پيروز يزدان شناس

ستايش مر او را و زويت سپاس‏

چنين روز روزت فزون باد بخت

بد انديشگان را نگون باد بخت‏

ترا باد پيروزى از آسمان

مبادا بجز داد و نيكى گمان‏

و زان پس جهان ديدگان سوى شاه

ز هر گوشه‏اى بر گرفتند راه‏

همه زرّ و گوهر برآميختند

بتاج سپهبد فرو ريختند

همان مهتران از همه كشورش

بدان خرمى صف زده بر درش‏

ز يزدان همى خواستند آفرين

بران تاج و تخت و كلاه و نگين‏

همه دست بر داشته بآسمان

همى خواندندش بنيكى گمان‏

كه جاويد بادا چنين شهريار

برومند بادا چنين روزگار

و زان پس فريدون بگرد جهان

بگرديد و ديد آشكار و نهان‏

هر ان چيز كز راه بيداد ديد

هر آن بوم و بر كان نه آباد ديد

بنيكى ببست از همه دست بد

چنانك از ره هوشياران سزد

بياراست گيتى بسان بهشت

بجاى گيا سرو گلبن بكشت‏

از آمل گذر سوى تميشه كرد

نشست اندر آن نامور بيشه كرد

كجا كز جهان گوش خوانى همى

جز اين نيز نامش ندانى همى‏




:: موضوعات مرتبط: شاهنامه فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی, اشعار فردوسی, شعر, اشعار شاهنامه, شاهنامه, اشعار شاهنامه فردوسی, شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: